هنوزم اینجا برام نفس گیره!

متن مرتبط با «عمه» در سایت هنوزم اینجا برام نفس گیره! نوشته شده است

از دفتر خاطرات یک عمه (۳۰)

  • ۱. مامانش گذاشتتش پیش من و داره باهاش خداحافظی می‌کنه که بره. آرتمیس یهو یه جوری که انگار مامانش حضور نداره، برمی‌گرده به من می‌گه: کجا می‌خواد بره؟ می‌گم: نمی‌دونم. باید از خود مامان بپرسی. بازم مث این که مامانش اون‌جا نیست، می‌گه: می‌خواد بره شنا., ...ادامه مطلب

  • از دفتر خاطرات یک عمه (۳۱)

  • ۱. دیدید یخچال‌ها گاهی یه صدایی می‌دن؟ آرتمیس اولین باری که متوجه این صدا شد پرسید: صدای چی بود؟ گفتیم: یخچال. پرسید: چی گفت؟ گفتیم: گفت تشنمه. حالا دیگه هر بار صدا رو می‌شنوه می‌خنده می‌گه یخچال گفت تشنمه. ۲. عمه نوشین بهش می‌گه: عشق عمه! می‌گه: من عشق بابا نیستم؟ عمه جواب می‌ده: چرا. هم عشق عمه هم عشق بابا. حالا دیگه یاد گرفته. هم ببعی، موفرفری، ناناز، خوشگل، موش کوچولو، قشنگ،عشق و غیره‌ی عمه‌س هم بابا :))) ۳. مامان واسش یه شلوار خریده، خیلی خوشش اومده. همون وقت پوشیده. موقع رفتنشون مامانش می‌خواست روش شلوار گرم بهش بپوشونه. چنان کولی‌بازی درآورد که هیچ کس از پسش برنیومد و با همون شلواره رفت :))) ۴. براش یه جفت جوراب عروسک‌دار خریدم خیلی دوسشون داره. همون وقت که نشونش دادم، سریع جوراباش رو درآورد گفت اینا رو بهم بپوشون. بعد که پوشید، یکی یکی به همه نشون داد و ذوق کرد. موقع رفتن، باباش جوراب قبلیاش رو برداشت، آرتمیس می‌گفت دیگه اونا رو نمی‌خوام. دفعه بعد باز جوراب عروسکی‌ها رو پوشیده بود. بهش گفتم جورابات چه خوشگله عمه. خندید و گفت: تو خریدی. ۵. یه عروسک بافتنی دارم، موهاش رو مث آنه شرلی دو تایی بافته. یه بار سارا موهای منم دو تایی بافته بود. آرتمیس از مشابهت موهای من و عروسک ذوق‌زده شد. هی موهامون رو می‌گرفت می‌چسبوند به هم می‌گفت: نیگا! عین توئه! دفعه بعد که اومد این‌جا، دوباره عروسک رو برداشته به موهاش دست می‌زنه و به من که موهام رو گوجه‌ای بستم می گه: موهای تو کو؟ و بعد اصراااار که موهات رو مثل صغری خانوم (اسم عروسکه, ...ادامه مطلب

  • از دفترچه خاطرات یک عمه

  • ۱. صد بار اومد زل زد تو چشمام گفت:  خاله! بیا!  بعد دیدم نه، فقط به من داره می‌گه خاله. بقیه عمه‌ن. تست کردیم! باباش گفت: عمه کو؟  اشاره کرد به نوشین.  گفت:  خاله کو؟  اشاره کرد به من!, ...ادامه مطلب

  • از دفترچه خاطرات یک عمه (۲۲):آرتمیس

  • ۱. مامان رفته خونه دادا و آرتمیس برای اولین بار کلی تحویلش گرفته. حالا به من می‌گه: فهمیدم تقصیر توئه که طرف من نمی‌اومد. تو نبودی کلی با من بازی کرد!, ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها