بقیه بچهها رفته بودن و ما دو تا هنوز دور میدون نقش جهان قدم میزدیم و گرم گفتگو بودیم. یه پالتوی چسبون قرمز پوشیده بود و موهای شکلاتیش، از زیر کلاه منگولهدار قرمزش رو صورتش ریخته بود و یه آرایش نسبتا غلیظ داشت. درست جلوی عمارت عالیقاپو رسید به اینجای حرفش که از وقتی برای استخدام آموزش و پرورش دعوت به مصاحبه شده، دیگه تو پروفایل و جاهای دیگه، عکس بیحجاب از خودش نمیذاره تا وقتی خرش از پل بگذره. گفت واسه تحقیقات محلی اسم منو داده و یه وقت لو ندم که چادری نیست و حجاب نداره. خندیدم و گفتم: الی فقط دعا کن به من زنگ نرنن که آیندهی شغلیت به باد فنا رفته! اینو به حالت شوخی گفتم ولی خودمم نمیدونستم اگه زنگ بزنن چی باید بگم؟ و لذا عمیقا آرزو کردم که زنگ نزنن. نزدن. الی هم استخدام شد. نمیدونم چهطور معلمیه ولی ۵_۶ ساله که داره کار میکنه. یادمه اون روزها فکر میکردم این سیستم با این وضع استخدام کردنها، داره دورویی و تظاهر رو تو مردم تقویت میکنه و نمیذاره خودشون باشن. حالا چرا یاد این قضیه افتادم؟! به خاطر رفتار خیلی از آدمها تو این روزها و شنیدن و خوندن مداوم جملاتی مثل: هیچکدوممون حال دلمون خوب نیست و حوصله یلدا نداریم... ببخشید تو این اوضاع دارم پست شاد میذارم... من که دیگه اصلا حال و حوصله بیرون رفتن و دور همی ندارم... من آنفالوت میکنم چون تو خوشحالی... و.... میدونید؟ حس میکنم با ایحاد فشار عمومی روی آدمها که: "باید غمگین باشید و همه تمرکزتون روی حوادث تلخ این روزها باشه و هیچ تفریح و خوشی و حتی بگو و بخند و دورهمی نداشته باشید" داریم مردم رو وادار به دورویی و خودشون نبودن میکنیم. چرا ما باید بابت شادیهامون از بقیه عذرخواهی کنیم؟ چرا باید وانمود کنی, ...ادامه مطلب
فکرش را بکن! یک نفر را بشناسی که در خانه ای شبیه خانه رویایی تو زندگی می کند! و ببینی که رویای دست نیافتنی تو، زندگی فعلی او است! آن وقت، رویایت پررنگتر و ملموس تر می شود و دلت بیشتر برایش پر می کشد برای خانه ای که اینجا رویاست و یک جای دور، زیستگاه شاعری بارانی. =) + این پست را (1، 2، 3، 4) یادتان هست؟: 3. خانه رویایی من، خانه ای است با حیاطی بزرگ، خیلی بزرگ؛ چمن کاری شده و پر از درخت میوه: سیب، هلو، گلابی، گیلاس، آلبالو، آلوچه، توت، آلو، انجیر و...با یک باغچه پر از ریحان و توت فرنگی و خیار و گوجه! و یک برکه کوچک پر از مرغابی و اردک! از وسط درختها یک جاده سنگی رد شود که از لا به لای سنگ,خانه,باغش,موسیقی,باد ...ادامه مطلب
بسم الله الرحمن الرحیم =) برخلاف بیشتر کسانی که می شناسم، من عاشق عید نوروزم! از کوچه و خیابانهای شلوغ پلوغ، از بوی تازگی و نشاط، از خریدهای دقیقه نودی، از عطر شب بوهایی که تمام ساختمان خانه را پر کرده است، از تماشای سبزها و ماهی گلی های جلوی مغازه ها، از درختهای پرشکوفه و خلاصه از همه چیزهایی که ش, ...ادامه مطلب
+عنوان: شعری از سهیل محمودی (با هدفی متفاوت). شعر داخل تصویر: شعری از یغما گلروئی (با هدفی متفاوت)!!! + می خواستم بخندم و گریه امان نداد... + حرف زدن آرامم می کند! اما همیشه راهی برای تخلیه انرژی منفی نیست. گاهی هی حرف می زنم، هی حرف میزنم، هی حرف میزنم و از همه چیز می گویم جز آنچه باید! نه برای این که دلم باز شود. فقط برای این که یادم برود چه قدر دلم گرفته است! *** +نرجس فقط ده سالش است. خودش با فکر کردن یک مساله فلسفی را کشف کرده که من دو هفته پیش سر کلاس کلی توضیحش دادم تا دانشجوهایم آن را بفهمند! به شدت ذوق زده شدم! عاشق فینقلیهای فیلسوفمان هستم!, ...ادامه مطلب