هنوزم اینجا برام نفس گیره!

متن مرتبط با «یادداشتهای» در سایت هنوزم اینجا برام نفس گیره! نوشته شده است

از سری یادداشتهایی یهویی (8)

  • (1) مهدی و سارا، در حالی که روی سرشان دو تا علامت سوال هست، آمده اند از من (که در بستر بیماری ام!) می پرسند: «خاله! شما مگر دکتر نیستی؟! پس چرا خودت را خوب نمی کنی؟!» می خندم و می گویم: «من دکتر بچه ها هستم. دکتر کارهای بچه ها! به مامانها کمک می کنم که کارهای بچه هایشان خوب شود!» هر دو سر تکان می دهند و دوباره می پرسند: «چه طوری؟» لبخند شیطانی تحویلشان می دهم و با لحن طنز بچگانه می گویم: «اوممم... خب مثلاً به مامانها یاد می دهم وقتی بچه شان شیطنت کرد با جارو او را بزنند یا لنگه کفش یا کمربند؛ فقط مامان بزند یا فقط بابا یا هر دو؛ بعدش یک هفته در اتاق زندانی اش کنند یا دو هفته یا یک ماه؛ با غذا یا بدون غذا و چیزهای این طوری.» هر دو می خندند و می گویند: «خاله می دانیم شوخی می کنی.» و می روند پی بازیشان و دیگر نمی شنوند که دارم می گویم: «آخر منِ دکتر، با شما دو تا فینقیلیِ نیم وجبی شوخی دارم؟!» حالا به نظر شما با جارو بزنمشان یا لنگه کفش یا کمربند؟! =) (2) دلم می خواهد یک نفر با یک چمدان پر از سوغاتی از راه برسد و همه مان دورش را بگیریم و با ذوق و شوق سوغاتی ها را نشانمان بدهد و بیشترش هم مال من باشد! =) (3) آدمها در هر سن و موقعیت و جنسیتی که باشند، گاهی نیاز دارند خودشان را لوس کنند و یک نفر نازشان را بکشد! کاش هیچ کس بدون این «یک نفر» نباشد! (4) داشتم به ویسی گوش می کردم که از, ...ادامه مطلب

  • از سری یادداشتهای یهویی (9)

  • (1) راستش تا همین یکی دو روز پیش فکر می کردم برای زندگی در این جامعه و موفق بودن باید خیلی اعتماد به نفس داشته باشی. ولی الان نظرم این است که از اعتماد به نفس گذشته! در واقع باید خیلی پررو باشی... خیلی... خیلی زیاد... اصلا یک وضعی!!! (2) ترجیح می دهید بگویید همه چیز ok بود اما نشد یا بگویید همه چیز ok بود اما خراب شد؟ بگذارید قبل از این که خراب شود، نشود! (3) از شما چه پنهان، من هم مثل همه آدمها (از جمله خودتان!)، یک شیطان درون دارم که گاهی باید هی لعنتش کنم تا دست از سرم بردارد! مثلا همین چند وقت پیش که کامنت خصوصی را در وبلاگم غیرفعال کرده بودم و دو نفر برایم کامنت می گذاشتند و اولش می نوشتند خصوصی، همین شیطان درون، هی می گفت بیا و تنظیمات نظرات را عوض کن تا بدون نیاز به تایید نمایش داده شوند و خودت هم تا مدت مدیدی ناپدید شو! خب راستش این بار شیطان درونم را لعنت نکردم! در عوض کلی با هم خندیدیم! فکر کنید چه حالی می شود فردی که اولِ کامنتش می نویسد خصوصی و قطعا یک مطلب خصوصی هم نوشته است ولی وقتی ارسالش می کند می بیند که کامنتش تایید شد و شروع کرد به دهن کجی! خودمانیم، این شیطان درون هم چه خیالاتی دارد برای خودش! =) (4) آرزو بر جوانان عیب نیست... به پای آرزوهایمان پیر نشویم صلوات! (5) اِرحَم، تُرحِم... تو دیده ای من برای کسی بی رحم باشم؟ برای دشمنم حتی؟! دیده ای؟ ندیده ا, ...ادامه مطلب

  • از سری یادداشتهای یهویی (4)

  • 1. پیاده روی اربعین را نمی فهمم! اما ترجیح می دهم با احترام تمام، در موردش سکوت کنم. چون هیچ وقت برایم آن قدر دغدغه نبوده است که در موردش تحقیق یا حتی فکر کنم. تنها چیزی که می دانم این است که اصلا دلم نمی خواهد پای پیاده بروم کربلا! دوست دارم زمانی ک,یادداشتهای ...ادامه مطلب

  • از سری یادداشتهای یهویی (3) + بعدانوشت

  • 1. از سه چیز به معنی واقعی کلمه بیزارم: توقع داشتن بدون قدردان بودن، غیرمستقیم و با گوشه و کنایه منظور را رساندن، نتوانستن! 2. پسر گفت: تو اصلا می فهمی  کسی را یک جور خیلی خاص دوست داشتن یعنی چه؟ دختر اولش مثل بز نگاه کرد؛ بعدش مثل جاندار دیگری که ک,یادداشتهای,بعدانوشت ...ادامه مطلب

  • از سری یادداشتهای یهویی (1)

  • 1. وبلاگ نویسی شبیه رقصیدن است! می دانی پیچ و تاب دادن به تنت وسط جمعی که همه چشم به تو دوخته اند قدری مضحک است ولی این کار را دوست داری و نیرویی در درونت نمی گذارد که بنشینی. دست کم حالا نه! 2. به طرز عجیب و غیرقابل کنترلی تکانشی شده ام؛ البته فقط در چند حیطه خاص. و در این حیطه ها دارم به طور صرفا واکنشی، آن هم از نوع «آنی» عمل می کنم: بدون تفکر، بدون دوراندیشی، بدون سبک و سنگین کردن مسائل و بدون هر چیزی که باعث تصمیم گیری عاقلانه می شود. فقط هر چه پیش می آید، سریع انجام می دهم و معمولا چیزهایی پیش می آید که با شرایط و شخصیتم سازگا نیست؛ اما من به طور مکانیکی و البته کاملا طبیعی و عادی، انجامشان می دهم. گویا رشته های عصبی مربوط به تصمیم گیری در این چند حیطه را در مغزم سوزانده اند یا به آنها بی حسی قوی تزریق کرده اند. خدا کند به سایر رشته های عصبی نرسد! 3. به شدت محتاج آشنایی بیشتر با خودم هستم و برای آن، برنامه هایی هم دارم. گمانم سر پیری و معرکه گیری که می گویند همین باشد!!!! 4. از هر کسی که خودش را سیخ بگیرد، چشمهایش را بدراند، صدایش را کلفت کند و توی سرش بیندازد، به معنی واقعی کلمه متنفرم؛ حالا چه پسر شجاع باشد در آن کارتون نخواستنی دوران کودکی ام، چه ثریا قاسمی در دو سوم فیلمها و سریالهایش و چه بابای الهه وقتی بلندگو به دست و پیشانی بند به سر، پشت آن وانت سفید می ایستد و از ته حلقش شعار می دهد! 5. کانت، فیلسوف بزرگ آلمانی، سیاست و تربیت را سخت ترین کار دنیا می داند و ما این دو را از همه چیز ساده تر می گیریم!,یادداشتهای ...ادامه مطلب

  • از سری یادداشتهای یهویی (2)

  • 1. دقت کرده اید بیشتر مردم برای خوشحال کردن آدمهایی که خوشحال کردنشان وقت کمتری می گیرد و با چیزهای ساده تری خوشحال می شوند، هیچ وقتی نمی گذارند؟ دقت کرده اید تقریبا هیچ کس برای خوب شدن حال کسی که همیشه محکم و قوی بوده است هیچ کاری نمی کند و تازه مدام به چنین آدمهایی تذکر می دهند که حق ندارند حالشان بد باشد، چون خوب بودن حال عده ای، وابسته به حال خوب آنها است؟ دقت کرده اید این دو واقعیت چه قدر تلخ هستند؟ خیلی تلخ... خیلی خیلی تلخ... 2. یکی از ویژگیهای گذر از مرز سی سالگی این است که بین شور جوانی و پختگی بزرگسالی می مانی: نه این را داری نه آن را... هم این را داری هم آن را... 3. یکی از دیوانه بازیهای اخیرم (در بعد نظری البته)، این است که می نشینم برای خودم تصور می کنم اگر مثلاً بابا فلان شغل را داشت یا مامان دختر فلان خانواده بود یا خانه مان فلان جا بود یا دو سال زودتر با فلانی آشنا شده بودم یا فلان رشته را خوانده بودم یا... الان خودم و خانواده ام در چه شرایطی بودیم و این نشان می دهد که چه قدر از شرایط فعلی ناراضی ام. ولی خودم را از تک و تا نمی اندازم و همچنان دارم برای به دست آوردن چیزهایی که نیاز به پارتی یا پول یا زبان بازی یا همه اینها دارد تلاش می کنم، بی آن که هیچ کدام را داشته باشم. همین چند وقت پیش، به درجه ای از دیوانه بازی نظری رسیده بودم که به مامان گفتم: «نمی شد مرا ده سال زودتر به دنیا می آوردی؟» و مامان جواب داد: «نه... چون آن موقع خودم تازه ده سال بود به دنیا آمده بودم!» 4. این قدر نگویید نرخ پایین کتابخوانی، نرخ پایین کتابخوانی! هیچ فکر کرده اید نرخ خرید خودکار در بین افراد غیرمحصل چه قدر پایین آمده است؟ گویا دیگر کسی چیزی برای نوشتن در خلوت خودش ندارد... ,یادداشتهای ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها