از سری یادداشتهای یهویی (1)

ساخت وبلاگ
1. وبلاگ نویسی شبیه رقصیدن است! می دانی پیچ و تاب دادن به تنت وسط جمعی که همه چشم به تو دوخته اند قدری مضحک است ولی این کار را دوست داری و نیرویی در درونت نمی گذارد که بنشینی. دست کم حالا نه!

2. به طرز عجیب و غیرقابل کنترلی تکانشی شده ام؛ البته فقط در چند حیطه خاص. و در این حیطه ها دارم به طور صرفا واکنشی، آن هم از نوع «آنی» عمل می کنم: بدون تفکر، بدون دوراندیشی، بدون سبک و سنگین کردن مسائل و بدون هر چیزی که باعث تصمیم گیری عاقلانه می شود. فقط هر چه پیش می آید، سریع انجام می دهم و معمولا چیزهایی پیش می آید که با شرایط و شخصیتم سازگا نیست؛ اما من به طور مکانیکی و البته کاملا طبیعی و عادی، انجامشان می دهم. گویا رشته های عصبی مربوط به تصمیم گیری در این چند حیطه را در مغزم سوزانده اند یا به آنها بی حسی قوی تزریق کرده اند. خدا کند به سایر رشته های عصبی نرسد!

3. به شدت محتاج آشنایی بیشتر با خودم هستم و برای آن، برنامه هایی هم دارم. گمانم سر پیری و معرکه گیری که می گویند همین باشد!!!!

4. از هر کسی که خودش را سیخ بگیرد، چشمهایش را بدراند، صدایش را کلفت کند و توی سرش بیندازد، به معنی واقعی کلمه متنفرم؛ حالا چه پسر شجاع باشد در آن کارتون نخواستنی دوران کودکی ام، چه ثریا قاسمی در دو سوم فیلمها و سریالهایش و چه بابای الهه وقتی بلندگو به دست و پیشانی بند به سر، پشت آن وانت سفید می ایستد و از ته حلقش شعار می دهد!

5. کانت، فیلسوف بزرگ آلمانی، سیاست و تربیت را سخت ترین کار دنیا می داند و ما این دو را از همه چیز ساده تر می گیریم!
هنوزم اینجا برام نفس گیره!...
ما را در سایت هنوزم اینجا برام نفس گیره! دنبال می کنید

برچسب : یادداشتهای, نویسنده : behappy1 بازدید : 240 تاريخ : شنبه 22 مهر 1396 ساعت: 8:59