از سری یادداشتهای یهویی (2)

ساخت وبلاگ

1. دقت کرده اید بیشتر مردم برای خوشحال کردن آدمهایی که خوشحال کردنشان وقت کمتری می گیرد و با چیزهای ساده تری خوشحال می شوند، هیچ وقتی نمی گذارند؟ دقت کرده اید تقریبا هیچ کس برای خوب شدن حال کسی که همیشه محکم و قوی بوده است هیچ کاری نمی کند و تازه مدام به چنین آدمهایی تذکر می دهند که حق ندارند حالشان بد باشد، چون خوب بودن حال عده ای، وابسته به حال خوب آنها است؟ دقت کرده اید این دو واقعیت چه قدر تلخ هستند؟ خیلی تلخ... خیلی خیلی تلخ...


2. یکی از ویژگیهای گذر از مرز سی سالگی این است که بین شور جوانی و پختگی بزرگسالی می مانی: نه این را داری نه آن را... هم این را داری هم آن را...


3. یکی از دیوانه بازیهای اخیرم (در بعد نظری البته)، این است که می نشینم برای خودم تصور می کنم اگر مثلاً بابا فلان شغل را داشت یا مامان دختر فلان خانواده بود یا خانه مان فلان جا بود یا دو سال زودتر با فلانی آشنا شده بودم یا فلان رشته را خوانده بودم یا... الان خودم و خانواده ام در چه شرایطی بودیم و این نشان می دهد که چه قدر از شرایط فعلی ناراضی ام. ولی خودم را از تک و تا نمی اندازم و همچنان دارم برای به دست آوردن چیزهایی که نیاز به پارتی یا پول یا زبان بازی یا همه اینها دارد تلاش می کنم، بی آن که هیچ کدام را داشته باشم. همین چند وقت پیش، به درجه ای از دیوانه بازی نظری رسیده بودم که به مامان گفتم: «نمی شد مرا ده سال زودتر به دنیا می آوردی؟» و مامان جواب داد: «نه... چون آن موقع خودم تازه ده سال بود به دنیا آمده بودم!»


4. این قدر نگویید نرخ پایین کتابخوانی، نرخ پایین کتابخوانی! هیچ فکر کرده اید نرخ خرید خودکار در بین افراد غیرمحصل چه قدر پایین آمده است؟ گویا دیگر کسی چیزی برای نوشتن در خلوت خودش ندارد...


نتیجه تصویری برای برام هیچ حسی شبیه تو نیست متن

هنوزم اینجا برام نفس گیره!...
ما را در سایت هنوزم اینجا برام نفس گیره! دنبال می کنید

برچسب : یادداشتهای, نویسنده : behappy1 بازدید : 233 تاريخ : شنبه 22 مهر 1396 ساعت: 8:59