مثل این است که شب نمناک است...

ساخت وبلاگ

۱. دارم کتابهایی را که از نمایشگاه گرفته ام یکی یکی می خوانم. رسیده ام به کتابی که موضوع جدید و خوبی دارد و جای خالی آن در بین کتابهای این حوزه واقعا احساس می شد. محتوا بی نظیر است اما نحوه نگارش، حسابی توی ذوقم زد. کتاب فوق العاده ضعیف ترجمه شده؛ طوری که حس می کنی برای ترجمه از گوگل ترنسلیت استفاده کرده اند. هر جمله ای را که می خوانم می توانم تصور کنم که جمله انگلیسی چه بوده و باید چه طور ترجمه می شده! کتاب را ناشر معروفی چاپ کرده و مترجم یک خانم دکتر حدودا ۶۰ ساله است که عضویت دو پژوهشکده را دارد و جز این کتاب ۴ کتاب بکر دیگر در همین زمینه ترجمه کرده. اما حیف که دست کم خودش برای کار خودش ارزش قائل نبوده و آن را جدی نگرفته یا شاید خودش را بیش از حد جدی گرفته و بدون در نظر گرفتن عدم تسلطش به زبان انگلیسی، کتابها را ترجمه می کند. ترجمه در این حد ضعیف است که حتی گاهی فعل به صورت اسم ترجمه شده، چینش اجزاء جمله طبق دستور زبان فارسی نیست؛ جملات معترضه با اصل جمله ترکیب شده، همه ضمایر منفصل به شکل ضمیر منفصل ترجمه شده (مثلا: شما می دانید که من واقعا می خواهم بفهمم موقعی که شما می ترسید یا نگران می شوید آن برای شما مثل چه چیزی است. =| ). حالا می گویم صد رحمت به اساتیدی که کتابی را که می خواهند ترجمه کنند به عنوان تکلیف می دهند دست دانشجوهایشان و بعد به اسم خودشان چاپ می کنند. دست کم کتاب خوبی از کار در می آید!

۲. "نردبان دلم شکسته است؛ می شود برای من کمی دعا کنید؟" خیلی سعی کردم کم نیاورم؛ که به خدا بدبین نشوم؛ که نگویم چرا من؟؛ که همه توکلم به خودش باشد؛ که از لطفش ناامید نشوم؛ که کفر نگویم؛ که به حضورش و مهربانی اش شک نکنم؛ که ... اما دیگر دارم کم می آورم. به هر دری می زنم بسته است. از هر طرف می روم به ناکجاآباد می رسم. مگر نباید سختی ها به اندازه ظرفیت آدمها باشد؟ دیگر حتی نمی دانم باید به دعا کردن ادامه بدهم یا نه! نمی دانم با ته مانده های امیدی که در دلم هست چه کار کنم. تو را به خدا در زلال ترین لحظه هایتان برایم دعا کنید. دارم می رسم به آخر خط. هیچ چیز بدتر از این نیست که فکر کنی دیگر هیچ راهی برای رفتن نمانده است! من آدم ضعیفی نیستم اما حجم این درد خیلی بیشتر از توانایی ام است! سه سال است دارم با همه قدرتم می جنگم و حالا دوباره در خانه اولم!

۳. اصلا نمیتوانم معنی این رفتارها را بفهمم! از آدمی که عادت به توضیح دادن دارد بعید است!

۴. هفته پیش، خیلی ناگهانی و غیرمنتظره زن عمو را از دست دادیم. شش سال پیش هم عمو همین قدر غیرمنتظره و ناگهانی رفت. هر دو از آن آدمهای خوب روزگار بودند که هرگز کسی از آنها نرنجیده بود و همه دوستشان داشتند. هر دو بخش قشنگی از خاطرات کودکی ام بودند و به شدت دوستشان داشتم. لطفا برای شادی روحشان دعا کنید.

+ عنوان: شعری از سهراب سپهری

هنوزم اینجا برام نفس گیره!...
ما را در سایت هنوزم اینجا برام نفس گیره! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : behappy1 بازدید : 240 تاريخ : جمعه 2 تير 1396 ساعت: 1:47