کاش بودم

ساخت وبلاگ

من اگه مهم بودم برات، می نشستی دونه دونه اشکهامو جمع می کردی؛ تو عروسی پسر غم و دختر غصه، می پاشیدی رو سرشون تا شاید بهونه های کوچولو همه شونو جمع کنند و با خودشون ببرن دور دورا.

 

من اگه مهم بودم برات، از همین جا دستت رو دراز کردی طرف ماه، یه تیکه شو بر می داشتی می نداختی گردنم تا بتونم شب به شب، پشت پنجره، با ستاره ها برقصم.

من اگه مهم بودم برات، دستمو می گرفتی منو می بردی تو جاده های بی سر و تهی که لا به لای خاکش هی سنگهای رنگی رنگی برق می زنه و می ذاشتی پابرهنه تا ته ته خوشحالیام بدوم.

من اگه مهم بودم برات دستمال گل گلی دلم رو برداشتی می رفتی نوک اون کوه بلند سفید، پرش می کردی از دلخوشیهای غیرممکن، می آوردی همه رو می ریختی تو دامنم می گفتی بفرما! اینم همه اون چیزایی که می خواستی و نداشتم که بهت بدم!

من اگه مهم بودم برات، دستاتو می آوردی جلو، لبخندهای الکی الکی رو از روی لبهام پاک می کردی و اون قدر توی دلم قاصدک و پروانه می ریختی که کم کم یه درخت بشن و شاخه های هلالیشون برسه به لبهام و اونا رو شکل یه لبخند راستکی کنند! تو که می دونی دلهای پروانه ای و قاصدکی خنده هاشون راستکیه.

من اگه مهم بودم برات، می نشستی پشت دوچرخه ی باد، می رفتی همه جای دنیا رو می گشتی تا یه قطره اعتماد برام دست و پا کنی؛ می دونی چه قدر تشنمه؟

من اگه مهم بودم برات... نه... چرا مهم باشم؟ چرا مهم باشم برات وقتی یه نفر توی هر شاهرگت یه کپه اتیش درست کرده و من هر کدوم رو خاموش می کنم باز یه جای دیگه شعله می کشه؟ بذار برات مهم نباشم؛ اما دیگه نذار آتیشهایی رو که خودتم دوستشون داری با  انگشتام خاموش کنم! دیگه یه جای سالمم تو دستام نمونده! تازه تو دلم رو ندیدی؛ آخه مهم نبودم برات!

هنوزم اینجا برام نفس گیره!...
ما را در سایت هنوزم اینجا برام نفس گیره! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : behappy1 بازدید : 217 تاريخ : چهارشنبه 14 تير 1396 ساعت: 18:04