answers

ساخت وبلاگ

1. یک زمانی سوالی شبیه این مد شده بود که اگر قرار بود در یک جزیره به تنهایی زندگی کنی و فقط سه چیز را بتوانی با خودت ببری آن سه چیز چه هستند؟ و من بدون این که نیاز به فکر کردن داشته باشم، با قاطعیت تمام می گفتم: لب تاپ، گوشی و کتابهایم. بعد، یک روز شرایطی پیش آمد که در آن مجبور بودم ظرف نیم ساعت ضروری ترین وسایلم را بردارم و همراه خانواده به مکان دیگری بروم. یادم هست آن روز دور اتاقم راه می رفتم و همه چیز را از پشت پرده اشک برانداز می کردم و نمی توانستم از هیچ کدام بگذرم. همه وسایلم، وسایل ضروری زندگی ام بودند.

+ حالا این کار دخترک را که بدون آوردن حتی یک کتاب، آمده است که برای همیشه بماند نمی فهمم!

2. سوال دیگری که مد شده بود این بود که اگر بخواهی یک اسم روی فیلم زندگی ات بگذاری آن اسم چیست؟ من فکر کردم و گفتم: «و خدایی که در این نزدیکی است». هدی بلافاصله گفت: «این که شعار است.» اما من هنوز هم همین احساس را به زندگی ام، با همه خوشی ها و سختی هایش دارم. واقعا شعار نیست. اصلا بعضی وقتها می شود بعضی از شعارها را تجربه کرد و به گنجینه ارزشهای قشنگ و غیراجباری زندگی افزود.

3. یک سوال قدیمی تر این بود که سه تا از ویژگی های خوب و سه تا از ویژگیهای بد مرا بگویید! من آن موقع جوان بودم و جاهل! و این سوال را برای تعدادی از دوستانم فرستادم! از بین کسانی که جواب دادند صد در صدشان «مهربان بودن» را به عنوان ویژگی خوبم نوشتند و تعداد بسیاری به «پرتلاش و سختکوش» بودن هم اشاره کردند. اما نمی گویم ویژگی بدی که خیلی از آنها به آن اشاره کردند چه بود!

4. یک سوال یا بهتر است بگویم درخواست جالب این بود: یک سوال (یا هر چند تا سوال) از من بپرس که همیشه دلت می خواسته بپرسی و رویت نشده یا به هر دلیل نپرسیدی. پشت بند این درخواست هم قول جواب دادن بود! من جز در یک مورد، هرگز سوالی نپرسیدم. آن یک مورد هم مساله ای ناموسی! بود که خودم جوابش را می دانستم و می خواستم ببینم طرف اعتراف می کند یا نه که نکرد. یعنی یک جورهایی پیچاند و جواب داد. چون خودش متوجه شده بود که در مورد آن اتفاق، قضاوت اشتباهی کرده بوده و با این که هرگز این قضاوت را به زبان نیاورده بود، نمی خواست به آن اعتراف کند.

+ در پاسخ به هر کدام از این سوالها می توان یک پست مفصل نوشت.

+ دبیرستانی که بودم بعضی از دوستانم یک دفترچه سوال داشتند که سوالهای مختلفی در آن نوشته بودند و به همه دوستان می دادند تا جواب دهند. اکثر سوالها شخصی و نشان دهنده علایق و شخصیت فرد بود و وقتی چند سال بعد دور هم جمع شدیم و جوابهایمان را خواندیم کلی خندیدیم! به بعضی از چیزهایی که می خواستیم رسیده بودیم، بعضی را فراموش کرده بودیم، بعضی را دیگر نمی خواستیم. بعضی نظراتمان کاملا عوض شده بودیم و بعضی هنوز به قوت خود باقی مانده بود. من هم دفتری داشتم با همان سوالها که خودم هر چند سال یک بار به آن جواب می دادم تا مسیر رشد فردی ام را زیر نظر داشته باشم و گذشته ام را و چیزی را که بوده ام را فراموش نکنم! یعنی در این حد با کلاس بودم! الان از آخرین باری که آن دفتر را برداشته ام خیلی خیلی خیلی می گذرد. گویا چرخ روزگار وادارم کرده است دست از این سوسول بازیها بردارم!

+دقت کرده اید تبریکهای روز دختر چه قدر لوس و نچسب است؟ من که یک جمله خاص برای تبریک این روز دارم که هر سال برای «خودت باش» می فرستم و البته بی فایده هم هست! از ذکر آن جمله در این جا معذورم! هر چند بعید نیست خودش بیاید زااااارت آن جمله را همین جا بگذارد!

هنوزم اینجا برام نفس گیره!...
ما را در سایت هنوزم اینجا برام نفس گیره! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : behappy1 بازدید : 218 تاريخ : پنجشنبه 12 مرداد 1396 ساعت: 15:57