به وبلاگ «اجاق کورانه هایم تمامی ندارد» خوش آمدید! =)

ساخت وبلاگ
7-8 ساعتی را در بخش مامایی یکی از بیمارستانهای شهرمان بودم (به علتی جز همه آن چیزهایی که دارید به آنها فکر می کنید!!!) و این چند ساعت جزء بهترین های عمرم بود!

فکرش را بکن! تو باشی و یک راهروی طولانی که در هر اتاقش 3 نوزاد حداکثر 2 روزه با مادرهای رنگ پریده شان روی تخت خوابیده اند و تا صبح صدای گریه هایشان روی لبت لبخند بنشاند و دلت برایشان قیلی ویلی برود و صد بار تمام طول راهرو را بروی و بیایی و یواشکی داخل اتاقها چشم بیندازی تا نی نی ها را ببینی و دلت بخواهد به تک تکشان سر بزنی، اسمشان را از مادرهایشان بپرسی، آنها را بدون پتو بغل کنی، ببوسی، بو کنی و یواشکی کمی بچلانی! اصلا حاضر باشی گهواره همه شان را به یک اتاق ببری و دور خودت بچینی و تا صبح بیدار بمانی و به آنها رسیدگی کنی تا مادرها و مادربزرگهایشان یک شب بخوابند و تازه اصلا هم برایت مهم نباشد که پتوی بیشتر از دو سوم این نی نی های ناز، آبی است!

و با همه اینها رویت نشود وارد هیچ اتاقی بشوی و به خودت بگویی معلوم است که اینها در این وضعیت، حوصله ی غریبه ی ندید بدیدی را ندارند که از راه برسد و بخواهد بچه یکی دو روزه شان را، که هنوز خودشان هم نمی دانند با آن چه کار کنند، بغل کند و غش و ضعف برود! و با این فکرها، هی تقوای الهی پیشه کنی و فقط دم و دقیقه با لبخندی به پهنای تمام صورتت از جلوی اتاقها رد بشوی و دید بزنی!

بعد، صبح فردایش، خدا جواب پرهیزگاری شبت را بدهد و آقای دکتری را برای واکسن زدن به بچه ها به آن بخش بفرستد و تو همه ی اجاق کوری ات را برداری و بروی پشت سر او بایستی و بدون این که رویت بشود از کسی تقاضای بغل کردن بچه اش را بکنی، برای تک تک نی نی های فینقیلی خوشگل و زشتی که یکی یکی روی میز جلوی دکتر گذاشته می شوند غش و ضعف بروی و صدای گریه هایشان را ضبط کنی و خلاصه در عرض کمتر از نیم ساعت آن همه بچه ی نهایتا دو روزه ببینی!

راستش من که از پزشکی و پرستاری و همه مشاغل وابسته بیزارم* دلم خواست پزشک یا پرستار یا جراح یا بهیار یا هر چیز دیگر بخش مامایی بودم! آن وقت روزی یک بار، به بهانه ای، همه نی نی ها را جمع می کردم و در یک ردیف، کنار هم، می خواباندم و با آنها سلفی می گرفتم و آن وقت اسم وبلاگم را به «اجاق کورانه هایم تمامی ندارد» تغییر می دادم، و شما هم مجبور بودید هر روز عکس جوجه رنگی های تازه از تخم سر در آورده ی فینقیلی را ببینید!

+ در تمام لحظاتی که مشغول غش و ضعف برای نی نی ها  بودم، هرکس گفت ان شالله قسمت خودت بشود، با لبخند گفتم مرسی و در دلم حرفهای بسیار ناشایستی به او زدم!!! خود دانید! &)

* جسارت نباشد به پزشکان و پرستارهای زحمتکش و دوست داشتنی مان! این که می گویم بیزارم صرفا به این معنا است که با توجه به دلنازکی و روحیات سوسولانه و لوسم، این مشاغل را اصلا و ابدا برای خودم نمی پسندم و به هیچ وجه، مشاغل مناسبی برای من نیستند


هنوزم اینجا برام نفس گیره!...
ما را در سایت هنوزم اینجا برام نفس گیره! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : behappy1 بازدید : 223 تاريخ : شنبه 22 مهر 1396 ساعت: 8:59