دروازه شیراز... دروازه شیراز یه نفر!

ساخت وبلاگ

آقای راننده، ورودم را به تاکسی اش با این جمله خیر مقدم گفت: "من ر_ _م به سر تا پات" (جای خالی را طوری پر کنید که گلاب به رویتان عملی بشود که فقط در دستشویی یا داخل پوشک انجام می شود!) البته که مخاطبش من نبودم و بلافاصله جواب سلام مرا با مهربانی تمام داد!

مرد میانسالی بود شاید حدود ۶۰ ساله با ظاهری شیک و موجه؛ طوری که اگر پشت رل ننشسته بود خیال می کردی دبیر بازنشسته باشد.

در این خط کار نمی کرد و داشت از آنجا رد می شد تا به محدوده خودش برود و کارش را شروع کند. من هم بیست دقیقه ای بود که  بی توجه به صدای بوق شخصیها، منتظر تاکسی ایستاده بودم و دریغ از یک تاکسی. یک دفعه با دیدن دو تا تاکسی پشت سر هم چشمهایم این جوری شد: اولی سمند بود و دومی پیکان. سمند نگه داشت و همین که خواستم سوار شوم پیکان محکم و طولانی بوق زد و سرعتش را زیاد کرد و کمی به طرف سمند کج شد! 

به زبان راننده های تاکسی یعنی: "هوووووی! تو تاکسی این خط نیستی! این مسافر حق منه، سهم منه، مال منه!!!" و شاید چند تا فحش رکیک و نیمه رکیک و غیررکیک را در هم خودش داشته باشد که من پاستوریزه نفهمیدم.

به هر حال من اهمیتی ندادم و سلام کنان سوار سمند شدم و بلافاصله شنیدم که "من ر_ _دم به سر تا پات... سلام خانوم" شاید راننده پیکان هم چیزی گفته بود که این جواب را شنیده بود.

راننده سمند حدود پنج دقیقه افتاد دنبال راننده پیکان و غر زد و همین که رسید بهش شیشه را پایین داد و فریاد زد: "خیلی خری..." و مقداری از همین خزعبلات! البته اصلا هم عصبانی نبود. ولی دلش خواسته بود که فحش بدهد.

از پیکان جلو زدیم. در حالی که شیشه را می کشید بالا گفت: "هوا به این خوبی... اینا حتما دیشب خواب دیده ن امروز شورشی چیزی هست مدرسه ها رو تعطیل کردن"

با نفسی عمیق، مقدار زیادی دود و سرب را به ریه هایم فرستادم و به قسمت دوم آخرین پست میرزا مهدی فکر کردم و هوس کردم همان طور که روی صندلی عقب تاکسی نشسته ام موز و سیب و انار بخورم!!!


+ دروازه شیراز اسم غیررسمی یکی از میدانهای معروف (میدان آزادی) در اصفهان است و نه در شیراز!

هنوزم اینجا برام نفس گیره!...
ما را در سایت هنوزم اینجا برام نفس گیره! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : behappy1 بازدید : 209 تاريخ : يکشنبه 1 دی 1398 ساعت: 15:14