به جای سه چهار روزی که پست نذاشتم!

ساخت وبلاگ

نرجس (خواهرزاده حدودا ۱۳ ساله م) یه دفتر درست کرده پر از سوالهای عجق وجق باحال و میده بهمون که جواب بدیم. مثلا باید از کار درستی که از انجامش پشیمونیم و کار احمقانه ای که از انجامش پشیمون نیستیم، از بزرگترین و کوچکترین هدفهامون و کارهایی که به خاطر رسیدن به اونها حاضریم انجام بدیم، و این که آیا دلمون زندگی دوباره میخواد و... بنویسیم! کلا سوالها که تموم میشه حس میکنی یه سفر عمیق فلسفی تو دل زندگی خودت رفتی و برگشتی و فقط میخوای جیغ بکشی!  


حالا جالبه مهدی و سارای کلاس دومی هم نشستن به این سوالها جواب داده ن و سارا اون قدر خوشش اومده که میخواد خودشم یه دفتر اینجوری درست کنه. 


تفاوتهای جواب دادن این دو تا هم زمین تا آسمونه. مثلا مهدی برای کارتون دیدن زندگی میکنه و برای رسیدن به این هدف حاضره پا شه تلویزیون رو روشن کنه! ولی سارا برای قهرمان شدن زندگی میکنه و حاضره کلی تلاش و تمرین کنه تا بهش برسه! قشنگ بی خیالی مردونه و آرمانگرایی زنونه رو میشه توی این دو تا فسقل بچه دید. البته از نظر غلط املاییهای شرم آور با هم برابری می کردند!


منم پیش دانشگاهی بودم یکی از این دفترا داشتم. ولی در مقایسه با دفتر نرجس، سوالام خیلی سطحی نگرانه و دم دستی بود: یه چیزایی مث رنگ مورد علاقه ت و خواننده محبوبت و دیگه خیلی که فلسفی میشد تعریفت از زندگی و عشق و شکست و... 


دفترم رو پیدا کردم و نشستیم جوابهای خودمون رو خوندیم و اصلا باورمون نمیشد حدود ۱۵ سال پیش اینجوری فکر می کردیم. یه سوال بود نظرت در مورد جنس مخالف چیه. قشنگ همه مون (من و خواهرام و دوستام و یه سری دخترای فامیل) زدیم جنس مخالف رو پکوندیم با نظراتمون. من موندم اون حجم کینه و نفرت به جنس مخالف رو دقیقا کجامون جا داده بودیم نرجس مونده بود حیرون که بابا شماها چتون بوده؟! همتون یه جوری نوشتید انگار بارها از طرف مردها مورد تجاوز جسمی و جنسی و ظلم و خیانت قرار گرفتید 


خودشم نشست سوالای دفتر منو جواب داد. برای این سوال نوشته بود اونام آدمن مث ما! واقعنا! اونام آدمن مث ما! البته بعضیا هم این قسمت "مث ما" رو اونقدر غلیظ می کنن که انگار فقط از سر تفریح و سرگرمیه که میگیم دو جنس وجود داره و در واقع دو جنس یکیه! 


ولی به نظر من نه به اون شوری شور نه به این بی نمکی بی نمک. بهتره به جای غول کردن جنس مخالف یا نادیده گرفتن تفاوتها، کمک کنیم بچه هامون ویژگیهای جسمی و روانی خودشون و جنس مخالف، شرایط فرهنگی و اجتماعی مربوط به روابط دو جنس و مهارتهای برقراری ارتباط سالم و انسانی با اونها رو یاد بگیرن.


پی نوشتها:

۱. اگه تا حالا از من سوالی پرسیدید که گفتم بعدا جواب میدم و جواب نداده م، لطفا بذارید به پای آلزایمرونم و پایین همین پست یا پستهای بعدی دوباره بپرسید تا جواب بدم. 


۲. امروز یه نفر پشت تلفن فکر کرد من یه خانم حدود ۴۵ ساله هستم!!! من عادت دارم پشت تلفن بهم بگن "عمو جون گوشی رو بده بزرگترت"!‍♀️


۳. اگه بعد ده روز پست گذاشت رگباری، الان چهار روزه پست نذاشتم (و چقدرم شما نگرانم شدید ) به خاطر حرف نداشتن نیست. خیلی چیزا بود و هست که میشه نوشت ولی خودم حوصله م از هر روز نوشتن رفت! اینم که این پست رو محاوره ای نوشتم به خاطر همینه! وگرنه حرف زیاده! میدونید که من وقتی دغدغه یا نگرانی یا غم دارم زبونم پرکارترین عضو بدنم میشه و حالا پر از دغدغه های مختلف در طرح و رنگ و جنسهای متفاوتم!


۴. یکی از دغدغه های کرونایی من، لغو نمایشگاه کتاب بود که امروز متوجه شدم لغو نشده ولی به اواخر خرداد افتاده. ان شالله که تا اون روز یادمون رفته یه زمانی یه کرونایی هم بوده!


۵. اینجا کسی هست که پیج دکتر چاوشی (روانشناس) رو تو اینستا دنبال کنه؟


۶. داشتم عنوان پست رو می نوشتم یادم افتاد به اون دوست شمالیم که میگفت اوایل که اومده بوده اصفهان از این که میشنیده سن یه نفر رو میگن: "یه ۱۰_۱۸ سال" حیرت میکرده که دقیقا یعنی چند سال؟! آخه ده کجا و ۱۸ کجا!؟ در همین راستا، اگه یکی میگفته ساعت هشت ربع کمه فکر میکرده منظورش هشت و ربعه!

هنوزم اینجا برام نفس گیره!...
ما را در سایت هنوزم اینجا برام نفس گیره! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : behappy1 بازدید : 211 تاريخ : شنبه 24 اسفند 1398 ساعت: 8:34