یکی از آرزوهای کودکی ام که هنوز نمیدانم محقق می شود یا نه، این بود که آن قدر عمر کنم تا آن عیدی را که در آن، هم سال و هم قرن، نو می شود ببینم.
با خودم حساب میکردم که آن موقع سی و فلان سالم است و خییییلی سنم زیاد شده ولی خب نه آن قدر که احتمال زنده نبودنم زیاد باشد!
و باز فکر میکردم: ممکن در آن سن و سال، دیگر ذوق آغاز قرن جدید را نداشته باشم.
امروز رسیده ام به همان سنی که از کودکی انتظارش را میکشیدم و تا شروع قرن جدید فقط هشت ماه و یازده روز دیگر باقی مانده است؛ ولی من حتی برای تولدم هم خوشحال نیستم...
برچسب : نویسنده : behappy1 بازدید : 206