یک نفر به اسب پادشاه گفته یابو!

ساخت وبلاگ

مدیر گروه گفت: خانم امیریان ما همه ش منتظریم برگه اعلام آمادگی دفاعت رو بیاری تحویل بدی!

من برگه ای را که در دستم بود نشانش دادم و با لبخند زورکی گفتم: متاسفانه دارم فرم اعلام دلایل عدم دفاع به موقع رو تحویل میدم!

و آن وقت خراب شدن کاخ رویاهای مدیر گروهمان را در چشمهایش دیدم!!!

می دانست به خاطر شرط و شروط احمقانه پژوهش دانشگاه در مورد چاپ مقاله نمی توانم به موقع دفاع کنم. اما این گفت و گوی کوتاه و آن چیزی که در چشمهایش دیدم برایم خیلی سنگین بود!

من که در دوره لیسانس همیشه جزء ۵_۶ نفر برتر بودم!

من که با رتبه تک رقمی وارد دوره ارشد شدم و همیشه جزء سه نفر برتر کلاس بودم!

من که اولین نفر در کلاسمان بودم که مقاله علمی پژوهشی چاپ کردم!

من که در اولین روزی که دانشگاه به ورودیهای ما اجازه دفاع میداد از پایان نامه ارشدم دفاع کردم و با درجه عالی قبول شدم!

من که در بین همکلاسیهایم تنها کسی بودم که همان سال اول، دکتری قبول شدم و امتیازم از همه رقیبهایم بالاتر بود!

من که همه ۱۸ واحد نظری دکتری را با بالاترین نمره کلاس پاس کردم و در آزمون جامع بالاترین نمره گروه را در کل تاریخ دانشکده به خودم اختصاص دادم!

من که موقع دفاع پوروپوزال برای دفاع از پایان نامه آماده بودم!

من که ...

حالا در ترم نهم دکتری، در آخرین فرصت دفاع از تز، باید چشم در چشم استادی که مرا از ترم اول لیسانس با "اسبهای اصیلم" می شناسد بدوزم و بگویم نمی توانم به موقع دفاع کنم! و او طوری نگاهم کند که گویا آخرین اسب من یابو است!


+ ولی قبول کنید که به اسب باید گفت اسب! مخصوصا اگر اسب پادشاه باشد!

+ هر چه می گذرد سنگینی گفتگوی صبح بیشتر می شود!

هنوزم اینجا برام نفس گیره!...
ما را در سایت هنوزم اینجا برام نفس گیره! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : behappy1 بازدید : 215 تاريخ : دوشنبه 27 دی 1395 ساعت: 1:25