لطفاً... چیزی را که نمی­ گویم بشنو

ساخت وبلاگ

   فریبم را نخور. فریب نقابی که به چهره ­ام زده ­ام را نخور. چون من نقابی به چهره دارم، من هزاران نقاب زده ­ام، نقاب­هایی که می­ ترسم برشان دارم و هیچ کدام از آنها، من نیستند. تظاهر، هنری است که طبیعت دوم من است، اما فریب نخور.


... این تصور را به تو می­ دهم که محکم هستم؛ که همه چیزم روشن و آفتابی است، درون و بیرونم؛ که نامم اطمینان است و بازی­ ام خونسردی؛ که آب­ها آرامند؛ که من سرکشم و به هیچ کس نیاز ندارم. اما این­ها را باور نکن. لطفا باور نکن.


من بی­هوده با تو با لحنی ظاهراً زیبا سخن می­ گویم. به تو می­ گویم هیچ چیزی واقعاً مهم نیست، هیچ یک از چیزهایی که درون من گریه می­ کنند. پس هر گاه این چنین حرف می­ زنم فریب چیزی که می­ گویم هستم را نخور. لطفاً با دقت به من گوش بده و سعی کن چیزی را که نمی­ گویم بشنوی؛ چیزی را که دوست دارم بتوانم بگویم؛ چیزی که برای بقایم باید بگویم اما نمی­ توانم. پنهانکاری را دوست ندارم. راستش این کار را می­ کنم. بازی­های سطحی و سرسری که انجام می­ دهم را دوست ندارم.


واقعاً دوست دارم واقعی، باانگیزه و خودم باشم؛ اما تو باید کمکم کنی. باید با دراز کردن دستت به سویم کمکم کنی حتی وقتی به نظر برسد این بی ­اهمیت ­ترین چیزی است که می­ خواهم یا نیاز دارم. هر وقت مهربان و ملایم و دلگرم ­کننده هستی، هر وقت سعی می­ کنی بفهمی، چون واقعاً برایت مهم است، دلم بال در می­ آورد. با حساسیت و همدلی و نیروی درکت می­ توانم این کار را بکنم. تو می­ توانی زندگی را در من بدمی...



Poet: Sean Covey

Translator: Sharmin Amirian

هنوزم اینجا برام نفس گیره!...
ما را در سایت هنوزم اینجا برام نفس گیره! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : behappy1 بازدید : 206 تاريخ : يکشنبه 22 اسفند 1395 ساعت: 5:43