I had no time to hate, because | |
The grave would hinder me, | |
And life was not so ample I | |
Could finish enmity. | |
|
Nor had I time to love; but since |
|
Some industry must be, | |
The little toil of love, I thought, | |
Was large enough for me. |
فرصتی برای نفرت نیست،
که مرگ دست و پایم را بسته
و زندگی چنان وسیع نیست
که قادر باشم کینه ام را به فرجام رسانم.
برای عشق هم فرصتی نیست؛ اما
از آن جا که باید تلاشی باشد
به گمانم رنج کوچک عشق
به قدر کافی برایم سهمگین هست
By: Emily Dickinson
Trans: Sharmin Amirian
هنوزم اینجا برام نفس گیره!...
ما را در سایت هنوزم اینجا برام نفس گیره! دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : behappy1 بازدید : 226 تاريخ : شنبه 12 فروردين 1396 ساعت: 7:11