و اما وبلاگ....

ساخت وبلاگ
1. برنامه ای برای برگشتن به فضای مجازی نداشتم؛ حرفی هم برای نوشتن نبود و شاید اگر لطف دوستان مهربانم نبود، عطای وبلاگ نویسی را به لقایش بخشیده بودم. دوستهای مهربان و دوست داشتنی ام: پریسا، نازلی، دختر خوب، هوپ، حمیده، فاطمه و غزل مرسی که هستید و باعث می شوید باشم!

2. وبلاگ نویسها در حیطه صداقت به سه دسته تقسیم می شوند:
- دسته اول) کسانی که صداقت از سر و روی نوشته هایشان، جوابهایشان به کامنتها، کامنتهایشان در وبهای دیگر و... می بارد و اصلا به قول همکلاسی های دبیرستانم، صداقت پشت گوشهایشان کپک زده است (ببخشید که تعبیر حال به هم زنی است!). مسلم است که رفاقت و رفت و آمد با این دسته از وبلاگ نویسها از بزرگ ترین لذات دنیای مجازی است
- دسته دوم) کسانی که بی صداقتی از سر و رویشان می بارد و آن قدر سوتی می دهند و ضد و نقیض حرف می زنند که دور از جان مبارک شما، هر خنگی می فهمد دارند چرت و پرتهای ذهنیشان را می نویسند. مثلا آنهایی که دارند در پارک قدم می زنند و بعد ناگهان از اتاق خواب سر در می آورند! این آدمها را می توانی خیلی ساده و راحت، بی هیچ شک و شبهه ای کنار بگذاری و فقط گاهی محض تنوع و خنده، بخوانی شان؛ آن هم به طور کاملا خاموش.
- دسته سوم) کسانی که نه می توانی با اطمینان بگویی صداقت دارند و نه می توانی به ضرس قاطع بگویی بی صداقتند! این گروه، سرگیجه آورترین گروه وبلاگ نویسها هستند. چون در قبال آنها هیچ کاری نمی توانی بکنی. نمی توانی از دوستی تان لذت ببری، چون مدام با این فکر آزاردهنده دست به گریبانی که: راست می گوید یا نه؟ این نظر واقعی اش است؟ حرف دلش همین است؟ و... نمی توانی آنها  را از لیست دوستانت پاک کنی چون ممکن است واقعا صادق باشند و از این گذشته، دوستشان داری! و بدتر از همه این که به هیچ نحوی نمی توانی به خودت ثابت کنی که صداقت دارند و نمی توانی ثابت کنی که صداقت ندارند. چون روابطتان محدود به فضای مجازی است و فقط حرفهایشان را می خوانی و هرگز هیچ کدامشان را ندیده ای و با آنها وقت نگذرانده ای و با زندگی واقعیشان آشنا نیستی و... فکر می کنم عاقلانه ترین کار در مورد این افراد این است که فرض را بر صداقتشان بگذاری و همچنان دوستشان داشته باشی!

3. به احتمال زیاد، خوانندگان خاموشی دارم که مرا در دنیای واقعی می شناسند! خوانندگان خاموش غیرآشنا اگر روشن شوند خوشحال می شوم و اگر هم به هر دلیل، که خودشان بهتر می دانند، ترجیح می دهند خاموش بمانند، از دستشان دلگیر نمی شوم. اما در مورد خوانندگان خاموش آشنا، حس خوبی ندارم. حس می کنم در خانه ام دوربین مخفی کار گذاشته اند! اصلا نگویید وبلاگ بی در و پیکر است و هر کسی حق دارد بخواند. به نظر من اگر آشنایید و صادقانه این جا را می خوانید تا از من بی خبر نباشید، مرا هم از این محبتتان بی خبر نمی گذارید و بی خبر گذاشتن یعنی این که قصدتان چیز دیگری است که اصلا هم قشنگ نیست. لطفا لاتجسسوا!

4. عاشق اردیبهشتم. عاشق بوی گل محمدی، آفتاب ملایم، آسمان گاهی صاف و گاهی بارانی، تازگی رنگ سبز درختها، شکوفه های صورتی و سفید، جوانه های کوچک، موهای تازه شانه خورده بید مجنون، چمنهای پر از قاصدک محوطه دانشگاه و گلهای زرد و سرخ و صورتی و یاسی و... در هر گوشه اش و... مطمئنم اردیبهشت را خدا برای عاشقی کردن آفریده است. خوش به حال آدمهای دوست داشتنی اردیبهشتی!
+ عاشق نمایشگاه کتاب هم هستم! =)

5. دختر خوب جانم! تبریک گرم و صمیمانه مرا به مناسبت غنچه ی کوچکی که در باغچه زندگیت روییده است بپذیر. نمی دانی از وقتی خبر را شنیدم چه قدر انرژی مثبت و حسهای خوب گرفتم. ان شالله زندگی ات با عطر شیرین این غنچه دوست داشتنی هر روز خوشبوتر از قبل شود و تو برایش بهترین باغبان دنیا باشی و یک روز ببنی که غنچه ات شده است قشنگ ترین و خوشبوترین گلی که در همه عمرت دیده ای. =)


هنوزم اینجا برام نفس گیره!...
ما را در سایت هنوزم اینجا برام نفس گیره! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : behappy1 بازدید : 221 تاريخ : سه شنبه 5 ارديبهشت 1396 ساعت: 22:40