می رسم با تو به خانه از خیابانی که "هست"!

ساخت وبلاگ

تا حالا شده وقتی داری از اتاقت به آشپزخانه میروی تا برای خودت دمنوش درست کنی، یک دفعه حس عجیبی از دلت رد بشود و خانه، همان خانه معمولی همیشگی، یک جور خاصی به چشمت بیاید و همان جا وسط هال بایستی، چند بار دور خودت بچرخی و با یک لبخند گل و گشاد همه چیز را برانداز کنی؛ طوری که انگار اولین بار است آنجا را دیده ای؟ اگر شده می توانی حال خووووب امروزم را تصور کنی و لبخند بزنی!


یکی از خوشبختیهایی من زندگی کردن در خانه ای است که وقتی هنوز ساختمانش کامل نشده بود، در آن به دنیا آمدم؛ با هر آجرش، قبل از این که به دست بنا بیفتد، بازی کردم، وسط شن و سیمانش وول خوردم، حیاط خاکی اش را آب پاشیدم و موقع سنگکاری اش یک سنگ سبز و سفید را برای خودم انتخاب کردم! خانه ای که جلوی چشمهای خودم خانه شد و از هر گوشه و کنارش هزارها خاطره تلخ و شیرین دارم!


+ عنوان: شعر تحریف شده ای از نمیدانم چه کسی!

هنوزم اینجا برام نفس گیره!...
ما را در سایت هنوزم اینجا برام نفس گیره! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : behappy1 بازدید : 202 تاريخ : سه شنبه 5 ارديبهشت 1396 ساعت: 22:40