می دونستم خوبی ولی نه تا این حد!

ساخت وبلاگ

نتیجه تصویری برای نمایشگاه کتاب 96


بالاخره بعد از هزار و یک خواستنی که نتوانستن بود، امسال برای اولین بار نمایشگاه کتاب تهران را تجربه کردم؛ یک تجربه ی دوست داشتنی.

برای کسی که کتاب جزء لذتهای اصلی زندگی اش باشد، حتی قدم زدن میان این همه کتاب هم دلچسب است! آن قدر که هنوز بیست و چهار ساعت نگذشته، دلش برای آن حال و هوای تنگ شود.


این که آن قدر کتاب دور و برت باشد که انگار زندگی چیزی جز همین کاغذهای دوست داشتنی نیست؛

این که ببینی همه کتابهایی که هیچ کجا پیدایشان نمی شد، یک جا دور هم جمع شده اند و انتظار تو را می کشند؛

این که این همه انتشارات را یکجا ببینی؛ 

این که هزاران هزار کودک و نوجوان و جوان و میانسال دور و برت باشند که همه شان کتابها را دوست دارند؛ (حتی اگر فقط خریدنشان باشد و نه خواندشان!)

این که یک روز کامل را فقط و فقط برای کتاب دیدن و کتاب خریدن بگذاری و هوایی را نفس بکشی که بوی کتاب می دهد؛

آن قدر لذت دارد که وقتی به شهرت برگشتی، احساس حوا را در زمان هبوط داشته باشی!!!!!! =)


+ عنوان این پست، مصرعی از آهنگ محسن چاوشی است که در طول راه در اتوبوس پخش می شد و به نظرم قشنگ آمد و مناسب!


هنوزم اینجا برام نفس گیره!...
ما را در سایت هنوزم اینجا برام نفس گیره! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : behappy1 بازدید : 244 تاريخ : شنبه 23 ارديبهشت 1396 ساعت: 18:29