موضوع انشا: اگر شما یک درخت بودید چه ویژگیهایی داشتید؟!

ساخت وبلاگ

 اگر من یک درخت باشم: 

بدون شک یک درخت میوه ام!

درختی با شاخه های فراوان که همه رو به سمت بالا دارند.

بعضی از شاخه هایم بی اندازه نازک و شکننده اند و بعضی محکم و قوی.

گاهی همه شاخه هایم پر از برگهای سبز روشن است

و گاهی حتی یک دانه برگ هم ندارم.

دیر به دیر میوه می دهم، اما میوه هایم همه سرخ و آبدارند.

تنه ای صاف و محکم دارم

و ریشه هایی که خودشان را تا عمیق ترین قسمت زمین پایین کشیده اند 

و با لذت هر چه تمام تر از آبهای زلال زیرزمینی، آنجا که ریشه کمتر گیاهی به آن رسیده است، می نوشد.

دوست ندارم کسی به من آب بدهد.

می خواهم خودم، ریشه هایم را به مرغوب ترین و دست نیافتنی ترین آبهای دنیا برسانم.

من روی یک تپه ی نسبتا کوتاه و سرسبز قرار دارم؛ تنهای تنها!

اما پایین تپه پر از درختهای دیگری است که از تماشایشان لذت می برم و دوستشان دارم.

و شاخه هایم همیشه محل رفت و آمد پرنده ها و حیوانات کوچک جنگلی است

و شاید پرنده یا حیوان کوچکی هم در تنه ام خانه داشته باشد

که تمام روز را در جایی دور می گذراند

و فقط برای خوابیدن برمی گردد!

از آدمهایی که از تنه ام بالا می روند یا از شاخه هایم آویزان می شوند بیزارم.

دلم می خواهد آدمها بیایند از میوه هایم بخورند

و در سایه ام استراحت کنند

و بعد بروند! 

به همین سادگی!

بدم نمی آید بوته گلی در نزدیکی ام بروید. 

و من مراقبش باشم!

اما ترجیح می دهم خلوتم به هم نخورد.

ترجیح می دهم رابطه ام را با کمی فاصله با درختهای دیگر حفظ کنم

اما از نبودن آنها هم بیزارم.

دو ترس بزرگ زندگی ام یکی این است که یک روز بیدار شوم و ببینم درخت دیگری هم روی تپه روییده

و دیگر این که چشم باز کنم و ببینم همه درختهای دور و برم را قتل عام کرده اند.

عاشق خورشیدم.

دلم می خواهد یک روز به او برسم.

حتی وقتی تنم را می سوزاند دوستش دارم.

برایم نماد شکوه و روشنایی است.

خودم را مدیونش می دانم.

از این که هر روز و هر لحظه شاخه ای به من اضافه شود لذت می برم.

گاهی تمرین می کنم میوه های جدید بدهم!

میوه هایی که تا به حال هیچ درختی  ندیده باشد!

اما حتی وقتی موفق به این کار می شوم، رویه ام را عوض نمی کنم.

وزش باد را دوست دارم. 

با این که شاخه های نازک مرا بدون این که بخواهم تکان می دهد دوستش دارم.

دوست دارم خودم را در آغوشش رها کنم.

و بگذارم روی شاخه هایم تاب بخورد.

و مطمئن باشم تنه و ریشه هایم آن قدر محکم است که تکان نمی خورد.

به موهای بلند درخت بید و به شاعرانگی اش غبطه می خورم.

اما دلم نمی خواهد جای او باشم.

که خوشگذران و ظاهربین و نه چندان مفید است!

و....

+ شما هم انشایتان را بنویسید، یکی یکی صدایتان می کنم بیایید جلوی کلاس و بخوانید! =)

تصویر مرتبط
هنوزم اینجا برام نفس گیره!...
ما را در سایت هنوزم اینجا برام نفس گیره! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : behappy1 بازدید : 266 تاريخ : پنجشنبه 4 خرداد 1396 ساعت: 10:12