هزار حرف نگفته!!!

ساخت وبلاگ

الان که این پست را شروع می کنم، هیچ تضمینی نمی دهم که چه طور ادامه پیدا کند و کی و کجا تمام شود و یا این که اصلا نظم و ترتیب و انسجامی داشته باشد! بعداً نگویید نگفتی!!!


_ همین که وقتم کمی آزادتر و جیبم کمی پرتر شود، قطعا یک هفته تمام را به عنوان «هفته کتاب» اعلام می کنم و تمام آن هفته را کتاب می خرم! همه کتابهایی که دوستشان دارم! بعد از این یک هفته هم تا یک سال سال «اقدام و عمل» است! باید همه کتابها را بخوانم! هر چند گاهی در خریدن کتاب لذتی هست که در خواندنش نیست!!!


_ من لوس شده ام. کمی زیادی لوس شده ام. قبلترها، وقتی مشکلی سر راهم را می گرفت، حتی اگر خیلی هم کوچک نبود، چنان پرانگیزه با آن می جنگیدم که برای همه عجیب بود که این دختر چه حال و حوصله ای دارد! از چالشهای زندگیم لذت می بردم! اما حالا صبح که می شود با خودم می گویم: «وای خدای من! امروز باید به پیام نور زنگ بزنم، مقاله ام را برای مجله بفرستم، گواهی اشتغال به تحصیلم را اسکن کنم و بابت فایل ارسالی استادم تشکر کنم! اوه چه قدر زندگی سخت شده است! کی حال و حوصله اش را دارد»!!!!


_ خانواده چیز خیلی خوبی است. حتی اگر گاهی یکدیگر را برنجانیم چیزی از دوست داشتنهایمان کم نمی شود! اصلا نمی توانم بفهمم چه طور بعضیها سالها با خواهر یا برادرشان قهر می کنند. ما خیلی که هنر بکنیم نهایتا یک جر و بحث ساده می کنیم و به یک ساعت نکشیده طوری با هم حرف می زنیم که انگار هیچ اتفاقی نیفتاده است. از فکر این که کسانی هستند که می توانیم یکدیگر را با خیال راحت دوست داشته باشیم قلبم تندتند می زند! 


_ یکی از سرگرمی های سالم من وبگردی است که با وجود گسترش فضاهای مجازی آن را کنار نگذاشته ام! خواندن وبهای آدمهای مختلف را دوست دارم. دوست شدن با آدمهای متفاوت را دوست دارم. از این که از دنیای خودم فراتر بروم و با فکرها، باورها، سبکهای زندگی، اتفاقها، نگرشها، روشهای و بودنها و شدنهای گوناگون آشنا بشوم لذت می برم.


_ مخاطبان ایده آل من در «کودکانه هایم...» آنهایی هستند که پستها را با دقت می خوانند، کامنت مرتبط می گذارند، هر چه را من می گویم تایید نمی کنند و گاهی نظر متفاوتی دارند، حالم را می پرسند، رمز پستهای رمزدار را می خواهند، زود به زود سر می زنند، تفاوتهایمان را می پذیرند و به آن احترام می گذارند، وبلاگنویسند و زود به زود به روز می شوند و... 


_ دانشجوهای این ترمم سر به هوا و بازیگوش و بی توجه و پرحرف و حواسپرتند! ولی اینها همه دلیل نمی شود که دوستشان نداشته باشم. می شود؟


_ در یک گروه تلگرامی با تعدادی دانشجوی دکتری علوم سیاسی و مدیریت آشنا شدم. شاید بشود گفت آنها خشت اولی هستند که کج گذاشته شده اند! هر روز بیشتر از دیروز معتقد می شوم که از ما است که بر ما است!


_ «تو که میم را می شناسی! همین طوری است دیگر! هر چه از دهانش در می آید فکر نکرده می گوید. منظوری ندارد! اخلاقش این است. نباید ناراحت شوی!».... نباید او اخلاقش را عوض کند؟؟؟؟!!!!


_ آیا خواننده خاموشی دارم؟! می شود خواهش کنم برای یک بار هم که شده روشن شوید؟! مخصوصا اگر مرا در دنیای واقعی هم می شناسید!........... نبود؟؟؟!!!


_ اگر این دکتری تمام شود... اگر تمام شود... اگر تمام شود... :|


هنوزم اینجا برام نفس گیره!...
ما را در سایت هنوزم اینجا برام نفس گیره! دنبال می کنید

برچسب : هزار حرف نگفته قیصر امین پور,هزار حرف نگفته,درمن هزار حرف نگفته,هزار و یک حرف نگفته,همه این هزار حرف نگفته,همه ی این هزار حرف نگفته,وبلاگ هزار حرف نگفته,شعر هزار حرف نگفته, نویسنده : behappy1 بازدید : 212 تاريخ : چهارشنبه 5 آبان 1395 ساعت: 19:25