هنوزم اینجا برام نفس گیره!

متن مرتبط با «فرمول زنگوله ای» در سایت هنوزم اینجا برام نفس گیره! نوشته شده است

نگرانم ولی چه باید کرد...

  • شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید: <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align=""> بخوانید, ...ادامه مطلب

  • پایان

  • کامنت‌های خوبی بابت چالش دریافت نکردم. ترجیح می‌دم نوشتنم رو در جمع کوچک و خصوصی کانال ادامه بدم. شاد باشید. + کامنتها بدون تایید نمایش داده میشه بخوانید, ...ادامه مطلب

  • پایان باز...

  • سلام. از دوستانی که بابت پست قبل ناراحت شدند، به خصوص اون‌هایی که کامنت هم گذاشتند عذرخواهی می‌کنم. حق با شماست. اون طوری خداحافظی کردن، قشنگ نیست. تصمیم گرفتم بیام چند تا مورد رو بهتون بگم بعد برم. اولا من تو این یک سال و هفت ماه و چند روزی که آرمین رو از دست داده‌م، به شکل بدی، زودرنج و حساس شده‌م. خیلی وقت‌ها، چیزهایی بهم برمی‌خوره که قبلا مایه‌ی خنده‌م بوده. مثل کامنت‌های توهین آمیز پست چالش.  یادمه قبلا یه جاهایی دوستام می‌گفتن چرا فلان کامنت رو تایید کردی و ما بهمون برخورد. بهشون می‌گفتم من که کلی خندیدم و اصلا برام مهم نیست و حتی حس نمی‌کنم مخاطبش من باشم. خب متاسفانه الان این ویژگی رو تا حد زیادی از دست دادم. به هر حال کسی که داغ دیده و دلش یه جور ناجور شکسته، زودرنج می‌شه. نه این که بخوام توجیه کنم. فقط می‌خوام بگم خودم از این ویژگیم آگاهم و دارم روش کار می‌کنم تا ان‌شالله برطرفش کنم. ولی خداییش کار خیلی سختیه. نکته دوم این که علی‌رغم مثال‌های خفنی که برای پست چالش نوشته بودم، واقعا منظورم این نبود که حتما باید یه چیز عجیب و غریب و یا منشوری باشه که بنویسید.  من تو ذهنم خیلی ساده‌تر از این چیزها بود. اون موارد رو فقط برای تهییج افکار عمومی! و جذاب‌تر کردن چالش نوشتم و هم این که یخ دوستان آب بشه و بتونن راحت‌تر بنویسن. ضمن این که تقریبا همه اون موارد رو از وبلاگی‌ها شنیده بودم که برای خودشون یا کس دیگه اتفاق افتاده. خودم هم قصد داشتم در مورد این بنویسم که یه نفر تو بلاگستان هست که من تنها دوستشم که جایی غیر از وبلاگ هم باهام در ارتباطه و به خاطر قولی که بهش داده‌م هویتش رو فاش نمی‌کنم. ولی خیلی دوست خوبیه و خوشحالم که فراتر از وبلاگ باهاش در ارتباطم (, ...ادامه مطلب

  • آیا شما توانستید از سایت مجازی نمایشگاه کتاب تهران خرید کنید؟!

  • من بعد از انتخاب کتاب، وقتی میخوام تایید نهایی و پرداخت رو انجام بدم، سایت مثل خنگها زل میزنه تو چشمام و هیچ کاری نمیکنه! نمیفهمه میخوام براش پول بریزم!!!!, ...ادامه مطلب

  • گرچه پایان راه ناپیداست...

  • وقتی دوستت دارم، دنیا قشنگتر است؛ حتی اگر برای همیشه ترکم کرده باشی... + این از دیوانه بازیهای پست قبل جا افتاده بود: دیشب وقت خواب، توی دلم یک عالم با آرمین حرف زدم؛ جوری که انگار کنارم نشسته است. , ...ادامه مطلب

  • ای کاش که بر آتش جان خاک بریزند...

  • میگن خاک سرده... ولی دروغه... ما نشستیم دور خاکت... سرهامون رو گذاشتیم روی خاکت که هنوز خشک نشده بود و ضجه زدیم... یکی روی سرمون خاک میپاشید که داغمون رو آروم کنه... اما بی فایده بود... هنوزم بعد گذشت, ...ادامه مطلب

  • لحظه های خوب

  • در کار من به عنوان یک مشاور کودک، چند چیز است که لبخند روی لبم می نشاند: ۱. وقتی جلسه آخر، والدین بچه ای که مدتی با او کار کرده ام، با چشمهایی که برق میزند، کلی تشکر و دعای خیر میکنند و من در برق چش, ...ادامه مطلب

  • و این روزها...

  • ۱. در مورد تدریس مجازی، بی تفاوت شده ام؛ در واقع، دارم آن را به شکل یک وظیفه ناخوشایند تحمیلی انجام میدهم و به خودم میگویم مگر آدم همه کارهایش را با میل قلبی و از سر اختیار انجام میدهد؟! این هم یک کار, ...ادامه مطلب

  • دوباره: این روزها...

  • ۱. بیشتر از یک ساعت نشسته بود رو به رویم و در مورد زن سابقش، که او را عاشقانه دوست داشت، حرف میزد. چند بار تلاش کردم بحث را عوض کنم تا بتوانیم به موضوع اصلی جلسه، که کودکشان بود، بپردازیم. ولی او فقط , ...ادامه مطلب

  • اردیبهشت بی تو برایم جهنم است

  • “اردیبهشت ” با وجود تو است که بهشت می شود نباشی ؛ ... جای خالی نبودنت همیشه “تیر ” می کشد. + فرنوش گل محمدی, ...ادامه مطلب

  • امید رهایی نیست وقتی همه دیواریم...

  • از زمزمه دلتنگیم از همهمه بی زاریم نه طاقت خاموشی نه تاب سخن داریم آوار پریشانی است رو سوی چه بگریزم؟ هنگامه ی حیرانی است خود را به که بسپاریم؟ تشویش هزار "آیا" وسواس هزار "اما" کوریم و نمی بینیم ورنه, ...ادامه مطلب

  • کودکانه هایم تمامی ندارد...

  • یک بار در همین وبلاگ، یک نفر به طور ناشناس از من پرسید که چه طور میتوانم بچه ها را این همه دوست داشته باشم! راستش را بخواهید برای من هم عجیب است که بعضیها چه طور میتوانند بچه ها را دوست نداشته باشند! , ...ادامه مطلب

  • به جای سه چهار روزی که پست نذاشتم!

  • نرجس (خواهرزاده حدودا ۱۳ ساله م) یه دفتر درست کرده پر از سوالهای عجق وجق باحال و میده بهمون که جواب بدیم. مثلا باید از کار درستی که از انجامش پشیمونیم و کار احمقانه ای که از انجامش پشیمون نیستیم، از ب, ...ادامه مطلب

  • چالش احوالات کرونایی

  • اولین جایی که کرونا در زندگی من نشانه رفت، کار جدیدم بود! من به خاطر کارم نمیتوانستم قرنطینه مطلق باشم (در این مورد شاید در پست دیگری نوشتم) و سعی کردم با رعایت توصیه های بهداشتی از خانه خارج شوم. ام, ...ادامه مطلب

  • چیزی بگو که من بنویسم به جای تو!

  • دلم می خواهد بنویسم اما نوشتن سخت شده است.  دیشب یک پست نوشتم، زیادی غمگین شد، منتشرش نکردم.  به موضوع دیگری برای نوشتن فکر کردم و بعد یادم افتاد که ممکن است باعث سوءتفاهم برای بعضی ها شود، ننوشتم.  خ, ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها